ماه محرم اومده و همه جا سیاه پوش حسینه و همه میرن هیئت و عزاداری بابایی هرشب میره هیئت و من وشما خونه تنهاییم به خاطر اینکه هم هوا سرد شده هم شما چند روزه سرما خوردی و هم ماشالله یه جا بند نمیشی که بخوام جایی برم از اینکه همش تو خونه ام خیلی دلم گرفته اما از اینکه تورو دارم و من و حسابی از تنهایی بیرون آوردی خیلی خوشحالم و خدارو شکر میکنم صدای نوحه که میشنوی سینه میزنی دیشب دسته اومد کوچمون بردمت جلوی در اولش سینه زدی و بعدش باصدای طبل میرقصیدی نمیدونستی چیکار کنی آخر امروز تاسوعا بود و طبق هرسال رفتیم هیئت محل چون که از اون محل نقل مکان کردیم راهمون یکم دور شده دنبال دسته رفتیم . بابایی علامت بلند میکنه وقتی بابایی رو میدیدی...